-
یادداشت یه ترم آخری
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 11:30
همیشه فکر می کردم راه خیلی طولانی در پیش دارم تا یه لیسانسه بشم اما علی رغم همه ی سختی هاش خیلی زود گذشت اینقدر زود که اصلا آدم باورش نمیشه که ۳.۵سال از عمرشو توی دانشگاه گذرونده. الان جز تنبلی و خاطره چیز دیگه ای باقی نمونده یاد خندیدن ها یاد حرص خوردنا یاد همکلاسیا که حتی باهاشون یه اردوی خشک و خالی نرفتیم بخیر....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آبانماه سال 1389 22:18
-
تمنا
جمعه 14 آبانماه سال 1389 22:41
ازباغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانیت کنند ای گل گمان مکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست ازنقطه ای بترس که شیطانی ات کنند آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ای ست که قربانی ات...
-
سخنی از دوست
جمعه 14 آبانماه سال 1389 22:17
حال من خوب است با این حال اگر عمری باقی باشد طوری از کنار زندگی می گذرم، که نه زانوی آهویی بی جفت بلرزد و نه این دل ناماندگار.... سخن باید کوتاه باشد، بی هیچ حرفی از ابهام و آینه، از نو برایت می نویسم ؛ حال من خوب است ، اما تو باور نکن...
-
امشب دلم خیلی گرفته!!!!!!!!
پنجشنبه 6 آبانماه سال 1389 22:12
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
-
هیچ وقت یادمون نره!!!!!
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 20:36
خوشبختی ما در سه جمله است :تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا،ولی ما با سه جمله دیگر زندگیمان را تباه می کنیم :حسرت دیروز ،اتلاف امروز، ترس از فردا!!!!
-
چند کلمه از سحر
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 20:09
من ترجیح میدهم با کفشهایم راه بروم و به خدا فکر کنم به جای اینکه در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم!!!!!! shariati
-
یادگاری از فرزانه
شنبه 1 آبانماه سال 1389 22:11
خدایا کفر نمی گویم، پریشانم چه می خواهی تو از جانم مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا تو مسئولی ، خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه زجری می کشد آن کس که انسان است و از احساس سرشار است. خداوندا تو تنهایی و من تنها تو یکتایی و بی همتا.
-
اولین یادداشت
شنبه 1 آبانماه سال 1389 20:05
آرامش آن است که بدانی در هر گام دست تو در دست خداست... لحظه هایت آرام.